تا حالا انقدر به چشمانش نگاه نکرده بودم.شاید فرصت نشده بود. یا شاید شرم نمیگذاشت. به مغازه ها چشم دوخته بود و به لباس های زیبای زنانه ای که اکنون دیگر معنایی را به ذهن پیر و قلب شکسته اش متبادر نمیکرد. -مثل همه ی صحنه های دراماتیک دیگرـ نفس عمیقی میکشید و نگاه میکرد: - "فکر میکردم با شما میام کیش یه کمی دلم وا میشه. اما بعد از منصوره ........"-مکث میکند. چهره پیرش در هم میشود. نور فلشر های رنگی مرکز خرید برزگ و بی معنی را میشد در چشمانش دید.-" هیچ کدوم از اینا برام معنی نداره. اون موقع فکر میکرذم براش اینو بگیرم اونو بگیرم ......میرم تهرون دلش خوش باشه خوشحال شه....."
دبگر نمیتواند. سرخی چشمانش به بار مینشیند : اشک.
میگوید : "اما حالا دیگه اینا برام چه فایده ای داره؟" باز نگاهش را از من میگیرد و وظیفه محرمیت اشکهایش را به مدل مو زرد پشت ویترین میسپارد. به عشق فرسوده و باخته اش می اندیشد. به آن روز زشت تابستانی که عصای مبهوت پیرزن فهمید تا ابد باید به دیوار تکیه دهد. روزی که مادر بزرگ دنیای لواشک های ترش و خانگی کودکی میان حضار سیاه پوش ((لا اله اله الله)) گو گم شد ٬ گورکن جوان با دست عرق جبینش را زدود و نوه ی جوان با چشمانی پر و چانه ای لرزان سرش را از گور گرداند و به جنوب چشم دوخت. جایی که آبهای خلیج خاطرات کودکی اش را صبورانه میشست.
-"دلبستگی خیلی سخت است!" پیر است و کودک و صاف. دستم را روی شانه هایش میگذارم : گرم است.
چه روزای غمگینیه...بر عکس ظاهرش...
مثل قبلا ها که مینوشتی، خوب. خوشحالم که باز هم مینویسی.
قلم خوبی داری بدون شک ... منتها اشکالش اینه که در زمینه ی وبلاگ نویسی مثلا آدم باید بگه کیبورد خوبی داری مثلا!
سلام.اینو که خوندم کیش زهر مارم شد.
از ۱۲:۳۰ که تو با اژانس رفتی دیگه اینو خوندمو دارم گریه میکنم.مانی جون اون قسمت لواشکا دلمو اتیش زد.وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مگه منصور مامان هم مرد؟
اوه نه!!!!!!!!!!من ۸ساعت قبل کنارش بودم.
اون نمرده.حداقل برای منو تو که نوشیم.
شاید بدون عصا الان راحتتر باشه.
وااااااااااااااااااای
ووووووووای
مانی بالااااااااااااااااااااااااااااااا.
مهریدااااااااااااد
بیایین ناهار یماخا
سویووخ الار ها
تز جلین.
واااااااای
نه. . . .
O so old they are...
they bare the neverending grief...
Age-old miserability
Ancient bitter beauty
Lost is the hope of those,
who walk the moors with pain in heart.
..and all joy it sinks,
buried deep, forever presumed dead.
Just keep on diging man