مرغ نغمه خوان! مرغ باران!
زود آمدی باز و در راهت ندیدی برگان زرد را.
زود آمدی باز.
اشتیاقت زین دست بهر چه بود؟
بهاری نیست !
بر آسمان جز سیاهی سواری نیست!
اشتیاق گرمت را کشت خواهد این باد یاغی......آخر!
این همه اشتیاق آمدنت بهر چه بود؟
برخیز و برو.
در اینجا مردمان را با نغمه کاری نیست!
با مرغ و آسمان و آفتاب سر و کاری نیست !
برخیز و برو.
از آن پیشتر که بر خاکت کشند این مردمان سیه.
زود آمدی باز
و در راهت ندیدی آیا دست زرد باد و باران برگریز را؟
باد سبزی نیست !
درختان و زمین را به پاییز نبضی نیست!
به بوی بهار آمدی نکند اینچنین مشتاق ؟
پس ندیدی در راه برگان زرد را؟
خواهندت کشید فرو مردمان سیه بر خاک پست!
برخیز و برو
برگریز را با نغمه کاری نیست
------پاییز ۸۲ - کاشانک