مانی- آرت

نوشته هام

مانی- آرت

نوشته هام

من اوووووووووووووووووومدم !!!!

بعد از چند ماه دوری و فیلتر بودن وبلاگ و آویزانی دماغ بنده از این بابت امشب ساعت ۳:۴۰ صبح که پندار و احمد اینجان و شب خوبی پر از انیمیشن و گرافیک و عکاسی و گیتار و پینک فلوید رو گذروندیم با خوشحالی تمام بر میگردم !!! من اووووووووووووووووووووومدممممممممممم!!!!!!!

یک تراژدی گمنام

"هوووووو ووووووو هووووو وووووو"
میتوانست با صدای باد شروع شود که لابلای درختان بید دانشکده میپیچید٬ یا با یک نمای کلوز آپ از جمعیتی که کنجکاوانه از در پشتی Van نقره ای رنگ مرسدس بنز  بهشت زهرا به داخل سرک میکشیدند. یا با صدای ممتد "لا اله الا الله" که از آن طرف حیاط میآمد٬‌تو را دور میزد و به ماشین ختم میشد.
مردن مستخدم دانشکده را میگویم. بالاخره او هم برای یک بار که شده بنز سواری کرد!
میتوانست اسمش "احمد آقا" یا "آقا عبدالله" یا "ممد آقا" یا چیزی شبیه این باشد. راه که میرفت شانه هایش به طرز منظمی به طرف چپ متمایل میشد. کمی پاپی میشدی که از کجا آب میخورد چشمانت میآمد پایین روی کمرش که با هر قدم به سمت چپ میرفت پایین و میآمد بالا. حالا دیگر چیزی نمانده بود که ببینی پای چپش شل میزند.تا در این گیر و دار بودی٬ او دیگر سیگارش را با لاقیدی به زمین انداخته بود و روی صندلی پشتی آن رنوی قراضه تهران-۲۹ کنج حیاط مشغول چرت نیمروزی بود.
"هوووووو ووووووو هووووو وووووو"
باد میپیچید. این بار توی رنوی قراضه تهران-۲۹ بی صاحاب.

هیچ

سیگار نمیکشم و جوینت نمیزنم. کمی ریش هام بلند شده و موهامو میبندم. تنهام. چند وقته درست و حسابی ساز نزدم. جز ANIMALS پینک فلوید هم هیچی گوش نمیدم. وقت ندارم. برای یه سری آدم دولتی کله گنده کار میکنم. بهشون میگم: در خدمتتون هسنیم. عرض به حضور شما که....... اگر التفاط بفرمایید...... همونطور که مستحضر هستید......
خیلی وقته طراحی نکرذم. منشی دفتر حاج آقا از من خوشش اومده. پرسیده: ایشون مجرد هستند؟
مهم نیست.
کجا میرم؟ بیاین دوستای خوب خل خلی خودم.
از این که این آشغالو مینویسم ناراحتم چون پست های فکر شده مورد علاقه قبلیمو خراب کرد. یه چیزی تو مخم دارم. به زودی یه چیز خوب مینویسم.