مانی- آرت

نوشته هام

مانی- آرت

نوشته هام

۳۱ فروردین


چت اتکینز: Just play man Just play ! (به مارک نافلر میگوید)
بابک: آره !‌حال عجیبی دارم...(Yahoo Messenger )
امیر علی:ok! فقط قبلش بهم زنگ بزن(Yahoo Messenger)
مامان به بابا : اون تلوزیونو خاموشش کن !!!!!(در طی یک پروسه ۳ دقیقه ای همین تبدیل به یک دعوای مسخره و همیشگی میشود)
ساعت : ۱:۳۰ صبح
کمی جیش دارم. مارک نافلر خمیازه میکشد. بابک چند کیلومتر اونورتر تو تختش کش و قوس میاد و دیگه به اون دختر فکر نمیکنه. امیرعلی هنوز بیداره کارهای مهمی برای انجام دادن داره
ساعت : ۱:۳۵ صبح
رهبر ارکستر کانال MEZZO به صفحه سیاه تلویزیون چسبیده و به زنش که ۲ ماه پیش ترکش کرد فکر میکنه
مامان و بابا از هم دلخورن و هی مامانم لابلای خورخور بابام غلط میزنه.
ساعت : ۱:۴۵ صبح
مارک باهام دست میده ٬ Fender قرمزشو آروم ور میداره ٬ آروم طوری که مامان و بابا بیدار نشن تا دم در همراهیش میکنم. میگه :No, Thanx, I'd rather go on foot and perhaps smoke a bit...
میگه برام ماشین نگیر ٬‌شبو دوست دارم
 جیش می کنم.
آروم از پنجره بیرون میخزم
بابک خوابشو بازم میبینه.
امیرعلی بیداره
کوچه تاریکه
دختر زیبای من گم شده.
کاش یه چراغ نفتی داشتم.
کوچه سرده
مامان خواب جوونی بابامو میبینه و کوچه خواب منو
ساعت : ۲ صبح.

خورشید پیر و فربه

هنگامی که آن آفتاب پیر و فربه فرو مینشیند ٬ پرندگان عصر تابستانی خواندن از سر میگیرند.
هنگام رعد تابستانه‌ی سال ٬ موسیقی در گوشم طنین می افکند.
زنگهای دوردست....
چمن تازه کوتاه شده بوئی بس شیرین دارد.
به کنار رود ٬ دست در دست هم ٬‌ روی زمینم بخوابان و بغلطان.

و اگر مینشینی ٬ ساکت بمان و پاهایت را از روی زمین برچین.
و اگر همینطور که شب گرم دامن میگسترد ٬ صدایی نقره گون از زمانی بس دور و غریب شنیدی
بخوان برایم ٬ بخوان برایم..........

هنگامی که آن آفتاب پیر و فربه فرو مینشیند ٬ پرندگان عصر تابستانی خواندن از سر میگیرند.
خنده های کودکانه در گوشم....
واپسین پرتوهای آفتاب رنگ میبازند.

و اگر مینشینی ٬ ساکت بمان و پاهایت را از روی زمین برچین.
و اگر همینطور که شب گرم دامن میگسترد ٬ صدایی نقره گون از زمانی بس دور و غریب شنیدی
بخوان برایم ٬ بخوان برایم..........

By: Pink Floyd

این معده کوفتی هم که همش مشغول ترشح اسید میباشد. بازم که عصبی ام! نمیتونم خلاص شم. بابا اصلا اون موقع که وقتش بود.......... حالا یادت افتاد که مانی بدبخت هم محبت میخواد. اصلا نخواستم دیگه. کمک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!