مانی- آرت

نوشته هام

مانی- آرت

نوشته هام

یادی از آن که نرفت.

آفتاب نبود. باران هم نبود. فقط شب نصفه نیمه ای بود که حال پهن شدن روی دره را نداشت. چیزهای دیگری هم بودند : یک لندرور کهنه که خواب بود، کنار یک کلبه روی دامنه که فانوسی به درگاه داشت. یک مرد هم بود که می رفت. فانوس هم نداشت، یعنی انگار نه انگار که شب می شود و او شاید در راه بماند و لابد نمی ترسید از این که به ده خیلی مانده. کوه بود و فانوس و کلبه و لندرور کهنه که لابد صاحبش در کلبه بود. مرد می رفت و همه این ها را هم دیده بود. به یاد نداشت از کجا می آید. و نمیدانست که آیا چشمی برایش به دری هست یا نه. از زمانی که گفتند کشته شده خیلی میگذشت. لابد همه هم باور کرده بودند و ماهی یک بار، سنگ قبر تهی اش را می شتتند و لابد گل هم می گذاشتند و لابد مادر -راستی مادر هنوز بود؟- هم اشکی در چشمانش جمع می شد. شاید هم اصلا رسم و رسوم مرده داری تا حالا فرق کرده بود.
لندرور یک نقطه بود حالا در دوردست دره. با یک نقطه نورانی کنارش. به یاد داستان اصخاب کهف افتاد. به حال و روز خود خندید. جیبش را جست. به دقت اسکناس های کهنه را لمس کرد. دو بیست تومانی بود و یک دو تومانی. نه این که در تاریکی آنها را دید. نه. تمام این 23 سال همین دارایی اش بود، و چند تیغ که گاه می رسید و در دستشویی کثیف آن اتاقک تنگ فلزی ریشش را می تراشید، چیزی که باعث می شد لا اقل قیافه اش به قهرمانان اسطوره "کهف" نماند.

****
سوسو ی زرد حالا در پیچ دره گم شده بود. اما مهتاب بود و کامل هم بود. لابد نیمه های ماه بود.

****

ده در پس چند پیچ جاده جا خوش کرده بود و لابد می خوابید کم کم. اما باد که بر گونه های ستبر مرد دست می کشید، هوش از سرش می برد. "آزادی" حالا برای او معنایی دیگر داشت. نه آن چیزی بود که برایش محکوم به اعدام شد و بعد هم تبعید -که خودش نمیدانست چرا- . آزادی اکنون برایش دست پر تپش با بود بر گونه های 55 ساله او.

نظرات 3 + ارسال نظر
mehrdad جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ http://merdax.co.sr

فوق‌العاده نبود ...
ولی خیلی خوب بود!
شاید بهانه ای بود برای نوشتن!
تورا به جای همه کسانی که دوست نمیدارم،دوست میدارم!
موفق باشی!

sahab جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ

umm,kheili vagt bud kheili azat nakhunde boodam amoo mani,vali hamchonan khub faza ro tosif mikoni,pesar bia beshin baham yekhorde tavahom bezanim to faza ro doros koni mam berim too hamoon deh o darre o un ladcruise e kharab !!!

سیاوش جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://nabsh.blogsky.com

جالب بود مانی عزیز .. به خصوص اون سر در وبلاگت و اون آهنگهای آشنایی که چقدر کم دیگه پیدا میشه کسی گوش کنه .. پاینده باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد