مانی- آرت

نوشته هام

مانی- آرت

نوشته هام

۱۳ به در

امروز ۱۳ به در بود
امروز آسمان مثل همه ۱۳ به درها آبی بود و هیچ تعجبی نداشت
امشب ۱۳ را با بهترین دوستانم در کردم و دلتنگی ام را به باران شب سپردم
تا برساندش به بهترین دوستم و با او تقسیمش کند.

امروز ۱۳ به در بود. روزی که شب قبلش "پندار" از من پرسید:
-چقدر میخواهی عمر کنی؟
من نمیدانستم اما کودکی درون من میگفت:
-تا وقتی اون زنده باشه!

امروز ۱۳ به در بود و شب که ظرفهای شام -پس مانده لذت ساعتی پیش- را شستم٬
سبزه گره نزده ام را با بقیه هفت سین کوچکم در سطل آشغال آپارتمانی -که اکنون تنها ساکنش منم-
ریختم.

دلم را قرص میکنم و میخوابم.
شب بی نظیریست.